عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه
عاشقانه
ثبت شده در ستاد ساماندهي وزارت فرهنگ و ارشاد
تبلیغات در سایت ما تبلیغات در سایت ما تبلیغات در سایت ما
آرشیو
پشتيباني آنلاين
آمار
نویسندگان
جستجو
جدید ترین مطالب
امکانات جانبی
تبلیغات
عاشقانه

 

هيچ چيز بيشتر و بدتر از اين مغز استخوان آدمو نمي سوزونه
که اطرافيانت بهت بگن که اگه دوستت داشت نميرفت

خواب ديدم دوباره با هميم ،
از خنده بيدار شدم و ديوانه وار به اطراف نگريستم ؛
چشمانم پر از اشک شد

گفتي تا انگشـت هاي دستت روبشماري برميگردم،
کجايي کــه ازمردم شهرانگشت گدايي مـيکنم

آزارم ميدهد،
فکر اينکه نيستي و نخواهي بود،
ولي يادت و فکرت در خاطرم همواره هست

چه رابطه اي است بين گلوي تو و چشمان من ؟
تو بغض ميکني ، چشمان من خيس مي شوند …

پشت اين بغض، ‌بيدي نشسته، که خيال ميکرد با اين بادها نميلرزه

چه داستان غريبيست داستان زندگي!
 دستي که داس را برداشت همان دستيست که گندم را کاشته بود . . .

عشق های امــروزی
بی نام
قابل انتقال به غیر
و معاف از احساس میباشند . . .

ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ!
ﺍﻣّﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ،
ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ، ﻫﻤﻨﻔﺴﯽ ﻫﺴﺖ ؟!

مُراقــب بــآش
به چه کسـی اِعتــمـــآد میکنی،
“شیـــــــطان” هَـــــم یه زَمــــــآنـی “فرشتـــــــــــه” بــود

فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛
آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛
و آن وقت شما مقصری …!

زیادی که خودتو دست پایین بگیری
میفتی زیر پای کسی که یه روز به اوج رسوندیش

کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند …
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه …
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !

آن گاه که در آغوش تـــــو بود . . . فرشتـــه اش میخواندے
حــــــــــالا که در آغوش دیگریست . . . فـــــــــاحشہِ ؟

دنـــــیـــــــا :
بازی هایت را سرم درآوردی
گرفتنی ها را گرفتی
دادنی ها را ندادی
حسرت ها را کاشتی
زخم ها را زدی
دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم …
محتاج یک خواب بی بیدارم !

دم زندگي گرم يه عمره داره بدون گارنتي مارو سرويس ميکنه

نميدونم چه رمزيه لامصـــب
بعضيـــــا ميگن “عزيــــــزم” انگار فحــش دادن
ولي بعضيا به آدم ميگن “ديوونـــــه” انگار دنيـــا رو به آدم دادن

کسايي که اول رابطه بهت ميگن بي احسـاس
همون لعنتي هايي هستن که
وقتي عاشقت کردن ، آخرش بهت ميگن يه کم منطقي باش

يکي بود که اونم رفت …
کاش از اول غير از خدا هيچکس نبود

 

 

میخواهم برایتان تنهایی را معنی کنم

 

در ساحل کنار دریا ایستاده ای، هوای سرد، صدای موج،

 

انتظار انتظار انتظار...

 

به خودت می آیی، یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی

 

نه شانه هایی که با دستانت آن را بگیری، نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد.

 

اسم این تنهایی است...

 

 

چقدر کم توقع شده ام، نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را...

 

همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست...

 

مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست...

 

 

دوستی اتفاق است، جدایی رسم طبیعت، طبیعت زیباست

 

نه به زیبایی حقیقت، حقیقت تلخ است، نه به تلخی جدایی،

 

جدایی سخت است نه به تلخی “تنهایی”...

 

 

غمگینم...

 

همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شد

 

و به این فکر می کند که چگونه بمیرد؟

 

گرسنه و آزاد، یا سیر و اسیر...؟

 

 

پارسال با او زیر باران قدم می زدم...

 

امسال او را با دیگری زیر باران اشک های خودم می بینم...

 

شاید باران پارسال اشک های کس دیگری بود...

 

وقتی تنها باشی از تعطیل بودن هیچ روزی ذوق نمیکنی، همیشه تو تعطیلات تنهایی آدم چند برابر میشه.

   سیگاریم کرد با رفتنش ...

آن که به قلیون کشیدنم گیر میداد...

 

ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﻛﺸﺖ..!!ﻭﻗﺘﻲ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻱ...ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻏﻮﺷﺖ
ﺩﻭﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.ﺑﻲ ﺍﻧﺼﺎﻑ

 

همه چیز تقصیر تو نبود ، من هم مقصر بودم که احمقانه باور کرده بودم بودن در عین نبودنت را …
این کلمات از نبودنت می آیند 
خدایا مگر بودن او در کنارم چقدر از جهانت را میگرفت 

غبطه می خورم ...

به " او "

که بیشتر از من

کنار تو نفس می کشد...!

 

چقدر سخته بخوای بی تفاوت از کنار کسی رد بشی ...
که بهترین حس ها را با اون تجربه کردی ...

 

هیچ کس اشکی برما نریخت ، هر که با ما بود از ما گریخت ، چند روزیست حالم دیدنیست ، حال من از این و آن پرسیدنیست ، گاه بر زمین زل می زنم ، گاه بر حافظ تفعل می زنم ، حافظ دیوانه فالم را گرفت ، یک غزل آمد که حالم را گرفت

ما ز یاران چشم یاری داشتیم      خود غلط بود آنچه می پنداشتیم


چشمامو رو دنیا بستم واسه تو بگو من چی کم گذاشتم واسه تو، تو بودی تنها آرزوی زندگیم بگو مگه دل به کی بستم غیر تو، بگو چرا فاصله ها کم نمیشه چرا دلم تو دل تو جا نمیشه تو که دل منو زدی شکستی و رفتی بهشت بگو چرا جهنم نمیشه  ؟؟؟؟
اگه جای منم بودیو این همه بدی دیدی از کسی که دوسش داری تو هم دیوونه میشدی گفتی شوخی که  نیست امروز بیای بگی عاشقی و بری فرداش بیای بگی دیگه خسته شدی.  
یه بار دوبارسه بار دیگه خسته شدم آخه چقد باید تورو ببخشمت تو که از اول منو عشقمو میخواستی چی شده که میگی دیگه نبینمت؟!!!!!!

 

زندگی تلخه، زندگی ترسه، زندگی درده، ولی با تو بهشته، من اگه تنهام تنها با غمهام، غرق ماتم هاییم از سرنوشته،چرا سرنوشت من اینجور رغم خورد؟ چرا عشق خوبمون بدجور بهم خورد؟ گفته بودم شعر من رنگی نداره، میخونم تا که برگردی دوباره، قلبم داغونه، چشمام گریونه، چرا نموندی پیشم دارم دیوونه میشم، دستامو بگیر برگردو ببین دیگه دارم میمیرم دارم آتیش میگیرم. نزار در حسرت عشقت بمونه این دل تنهام، دارم میمیرم از دوریت نزار بمونم تو غم ها کسی جز تو نمیتونه امید قلب من باشه نزار قلب تو ازم جداشه.
 

 ای که بر لبهای ما طرح تبسم می شوی.دعوت ما بوده ای , مهمان مردم می شوی؟


اگر کسی عهدی را که با شما بسته را شکسته ، خود را بازنده مپندارید

بازنده اصلی اوست، اوست که اعتبارش را باخته، ناتوانیش را به اثبات رسانیده

وچهره واقعیش را نشان داده است.


وقتی آمدی

آنقدر مرا محکم در آغوشت بگیر

که نه شبی صبح شود

نه هیچ صبحی جراتِ بیدار کردنمان را داشته باشد .


دلــم

شراب می خواهـــد 

با طعـــم لبـــهای تــو....

دلم یک بغــل عشــق می خواهـــد

با لذت آغــوش تــــو.....

دلــم،

بی واسطه بگویم....

دلــم

تــو را می خواهـــد

 با طعم دلپذیـــــر نفســهای تــــو....!!


وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند
وقتی می خواستم ستایش کنم ، گفتند خرافات است
وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است
وقتی خواستم بگریم ، گفتند دروغ است
وقتی خواستم بخندم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم.


 

متنفرم از دل خوش کردن به کسی که هیچ وقت دلخوشیش تو نبودی.........

متنفرم از دل بستن به کسی که دلبستگیش تو نیستی

متنفرم از دلم که اینقدر آسون دل بسته میشود......


لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم …

“تـــو”

غلط اضافیِ زندگیم بودی


اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت / زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی / دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت

 

 

گفت : بزن به سلامتی پت و مت !
گفتم : حتما به خاطره اینکه خنده دار بودن ؟
گفت : نه ، به این خاطر که تا تهش با هم بودن


روزی که دلت پیش من بود گرو،دستان مرا سخت فشردی که نرو.

حالا که دلت به دیگری مایل شد،کفشهای مرا جفت نمودی که برو....؟!


چه فرقی دارد
پُشت پنجره اتاقت باشی
یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن
وقتی که آرزوهایت
در حبس باشند..


روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم

 

اینجا زمین است ، زمین گرد است !تویی که مرا دور زدی ..... فردا به خودم خواهی رسید !!!!حال و روزت دیدنیست

 

 

هرگز در ميان موجودات مخلوقي كه براي كبوتر شدن آفريده شده كركس نميشود. اين خصلت در ميان هيچ يك از مخلوقات نيست جز آدميان

 

نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید معشوقه اش از درخت متنفر نبود و در دفتر خاطراتش نمی نوشت : اشک های من هم به زمین می افتاد اما تو سیب را ترجیح دادی

  

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ، می گویند حساسیت فصلی است ، آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم

  

در غروبی که چنين تلخ ، چنين سرد به پايان آمد رفتی و چشم مرا در هوس ديدن رويت به سياهی بردی و من اينجا ، تنها در کنار بيد مجنون تو در باغ به خود خنديدم ... که تو رفتی و من اينجا ، امروز اينچنين غمگينم

  

گفتم دوستت دارم نگاهي به من کرد و گفت:چند تا؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهاي دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه مي کرد که خالي بود

 

نمي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني! حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي! نگاهت نمي کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني! صدايت نمي زنم ..... زيرا اشک هاي من براي تو بي فايده است! فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام

 



عشق من

 


اونی که وقتی کنارته

 

حس میکنی هیشکی نمیتونه ، هیچ آسیبی بهت برسونه...!

 

 اونی که گریشو میبینی

 

 نفست سخت بالا میاد!

 

  اونی که کلا میدونه تو حالت بده

 

  و به رو خودش نمیاره...

 

  اما خدا نکنه ببینه داری گریه میکنی!

 

  زمین و زمانو به هم میریزه تا دوباره بخندی!

 

   اونی که وقتی قربون صدقش میری

 

  در حال پرواز کردن با کلاغاس!

 

  اونی که یه فحشش به هزار تا

 

  جمله عاشقانه می ارزه!!

 

  اونی که هر اتفاقی تو زندگیت میفته...

 

  اولین چیزی که تصور میکنی

 

  قیافه اونه وقتی اینو میشنوه!

 

  اونی که خیلی بهش مدیونی...

 

  و میدونی هرگز نمیتونی دینتو بهش ادا کنی!

 

 اونی که بهت میگه دیوونه  

ولی از همه دیوونه های عالم

 

  وضعش خراب تره!

 

  اونی که اگه کسی اشکتو در بیاره

 

  غیرتی میشه در حد...

 

  اونی که تو بدترین شرایط زندگیت کنارت بوده!

 

 اونی که کارایی برات کرده، که به عقل جن هم نمیرسه!

 

  اونی که حس میکنی تنها فرشته ایه

 

  که تو این دنیای بی رحم برات مونده!

 

  اونی که عشق توئه!

 

  اونی که حاضری به خاطرش جون بدی..!

 

  اونی که کل دنیارم بش بدی....

 

 نمیشه جبران محبتاش!!

 

 

 



 

جمله های کوتاه عاشقانه

 

 *پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم “بخاطر تو” بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد “به خاطر تو” با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است


 

  *عشق اون نیست که در اوج رابطه پاک بمونی عشق اونه که در اوج اختلاف ، خیانت نکنی

 

  *اینجا زمین است ، زمین گرد است !تویی که مرا دور زدی ..... فردا به خودم خواهی رسید !!!!حال و روزت دیدنیست


 

  *نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ، می گویند حساسیت فصلی است ، آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم


 

  *در غروبی که چنين تلخ ، چنين سرد به پايان آمد رفتی و چشم مرا در هوس ديدن رويت به سياهی بردی و من اينجا ، تنها در کنار بيد مجنون تو در باغ به خود خنديدم ... که تو رفتی و من اينجا ، امروز اينچنين غمگينم


 

  *گفتم دوستت دارم نگاهي به من کرد و گفت:چند تا؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهاي دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه مي کرد که خالي بود


 

*مترسك انقدر دست هایت را باز نكن..... كسی تو را در آغوش نمیگیرد.... ایستادگی همیشه تنهایی دارد


 
*اشتباهي كه همه عمر پشيمانم از آن اعتمادي است كه بر مردم دنيا كردم پيش از اين مردم دنيا دلشان درد نداشت ..... ؟! خودمانيم ... !!! زمين اين همه نامرد نداشت

 

*هرگز در ميان موجودات مخلوقي كه براي كبوتر شدن آفريده شده كركس نميشود. اين خصلت در ميان هيچ يك از مخلوقات نيست جز آدميان


 
*اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت / زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی / دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت


 

*نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید معشوقه اش از درخت متنفر نبود و در دفتر خاطراتش نمی نوشت : اشک های من هم به زمین می افتاد اما تو سیب را ترجیح دادی


 
*نمي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني! حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي! نگاهت نمي کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني! صدايت نمي زنم ..... زيرا اشک هاي من براي تو بي فايده است! فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام


 

*گاه گاهی که دلم می گیرد به تو می اندیشم خوب در یادم هست چه شبی بود آن شب! تو همان نوگل دیرینه و من برگ زردی که فتاده است به خاک و من اندر عجب این دیدار که تو بعد از سال ها هم چنان زیبایی! کاش می دانستی که چه کردی با من در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم چشم بر گرداندی و مرا سوزاندی


 
  *زرد است که لبريز حقايق شده است تلخ است که با درد موافق شده است شاعر نشدي وگرنه مي فهميدي پاييز بهاري است که عاشق شده است
* روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم


 
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
 عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
 من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
 تو از دل من هیچ خبر دار نباشی .


 

 می نویسم با دستی لرزان و قلبی شکسته با چشمی گریان می نویسم از شور عشق از تو
 تا که باور کنی دیوانه وار دوستت دارم.


 
به هرکس می گویم "تــــــــو"
 به خودش میگیرد. . .
 اما نمی داند که
 هیچ کس برای من

 "تـــــــو"

 نمی شود. . . . !


 
بی حوصلگی هايم را ببخش..
 بداخلاقی هايم را فراموش كن...
 بي اعتنايی هايم را جدی نگير..
 در عوض..
 من هم..
 تو را می بخشم...
 كه مسبب همه ی اينهايی...!


 
گراهام بل عزیز تلفنی که زنگ نمی زند نیاز به اختراع نداشت !!
 حوصله ات سر رفته بود " چسب ِ قلب " اختراع می کردی ؛
 می چسباندیم روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده ـمان
 و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی
 که اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !!
 ساده بگویم گراهام بل عزیـــز !
 حال ِ این روزها مرا ، تــو هم هم مقصری
 


 
 هــی کـــافــه چــی!

دستـــور بــده
 سیـــگــار بیـاورنــد
 و پاســور هـــم...
 و مـــردهـا را دور میــز مــن جمـع کــن!
 بگــو بنــوازنــد...

.شایـــد غیرتـی شـد و بــرگشت.
 


  اگر دبیر ریاضی بودم ثابت میکردم که چگونه شعاع نگاهت از مرکز قلبم می گذرد
 اگر دبیر شیمی بودم نام تو را در قلبم پخش می کردم تا محلول با محبت شود
 اگر دبیر دینی بودم می دانستم که بعد از خدا تو را می پرستم
 اگر دبیر جغرافی بودم می دانستم که خوش آب و هوا ترین منطقه آغوش گرم تو است و اگر دبیر
 زبان بودم
 با زبان بی زبانی می گفتم





تعداد بازديد : 1681
جمعه 21 / 1 / 1392 ساعت: 17:8
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط زهرا در تاریخ 1392/8/9/4 و 0:34 دقیقه ارسال شده است

زهرا

سلام علی خوبی؟چ خبر؟خیلی وقته ندیدمت دلم برات تنگ شده ها.....ها عامو؟؟؟؟؟کاکو ادت کردت تاییدم کنیا....دوست دارم=ابجی زهرا(هستی14)

این نظر توسط زهرا در تاریخ 1392/5/14/1 و 16:12 دقیقه ارسال شده است

زهرا

سلام علی وب قشنگی داری.
این پستت هم که خیلی عالی بود.

این نظر توسط Neda در تاریخ 1392/4/22/ali73zare و 19:15 دقیقه ارسال شده است

Neda

Kheiliiiiiii ghashang bood un gesmate eshge man kheili khub bood khoshbe hale shabnam ke ye zamani inaro be un neveshti kheili duseeeeet daram mesle hamishe yeduneiy

این نظر توسط ترنم در تاریخ 1392/1/21/3 و 17:40 دقیقه ارسال شده است

ترنم

سلام
وبت زيباست

این نظر توسط goli در تاریخ 1392/1/21/3 و 17:25 دقیقه ارسال شده است

goli

سلام وب قشنگی داری
بهم سربزن منتظرم


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







درباره ما
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
صفحات جانبی
آخرین نظرات کاربران